منی که آسمان خاک رهم بود

تمام هستى ام زیر و زبر شد

 

تمام مردها رفتند اما

نصیب من فقط خون جگرشد

 

اگر چه نیمه جان بودم پدر جان

ولی خیلی به جانت راه رفتم

 

برایم باورش سخت است اما 

کنار قاتلانت راه رفتم

 

میان نیزه داران حرامی

کجا آخر مجال خواب می‌شد

 

به روی ناقه ی رم کرده بودم

تکان میخورد و پایم آب می‌شد

 

نمک نشناس های شهر کوفه

به اشک چشم عمه خنده کردند

 

به ما خرما و نان خیرات دادن

مرا پیش سرت شرمنده کردند

 

میان حلقه دستم جا نمیشد

نمی دانم چرا بازش نکردند



مطالب مرتبط

ای عهده دار مردم بی دست پا حسین
ای عهده دار مردم بی دست پا حسین

چهار شنبه, 15 تیر 1401

پخش
دلشوره شیرین
دلشوره شیرین

شنبه, 03 مهر 1400

پخش
این خیمه به اون خیمه
این خیمه به اون خیمه

چهار شنبه, 24 شهریور 1400

پخش