ری همان شهر دوست داشتنی ست

که کرمخانه ی خدا شده است

و به یمن ترنم قدمت

شهر اولاد مجتبی شده است

 

بین آغوش مهربان تو ام

از همان خردسالی ام آقا

دانه دادی و جلد مهرت شد

دل حالی به حالی ام آقا

 

مثل خورشید روشنی بخشیم

تا که در سایه ی حرم هستیم

غم نداریم، حالمان خوب است

تا که همسایه ی حرم هستیم

 

ای ولی نعمت اهالی ری

دین تو تا ابد به گردن ماست

کربلایی شدیم در صحنت

حرمت شاهراه کرببلاست

 

زیر پاهای زائران اینجا

بال های ملائکه پهن است

عطر ناب حضور جبرائیل

پخش در گوشه گوشه ی صحن است

 

پیش چشم طلایی گنبد

ماه و خورشید رنگ‌می بازند

معجزه در حرم فراوان است

خادمان تو اهل اعجازند

 

گوئیا جبرئیل و فطرس را

روبروی ضریح می بینم

دست بر سینه کنج ایوانت

خضر را با مسیح می بینم

 

قلبهای فراری از همه جا

در پی ات عاشقانه می آیند

حَرمت پاتوق بهشتی هاست

رندها پا برهنه می آیند

 

معدن رحمتی و مدتهاست

از نسیم کرامتت ‌مستیم

حکمتی دارد اینکه در حرمت

دائما یاد کربلا هستیم

 

دست ما نیست؛ مدح میگوییم

ناخودآگاه روضه میخوانیم

خودتو خواستی چنین بشود

سرّ این قصه را نمی دانیم

 

رگ خواب دل رئوفت را

روضه خوانها چه خوب می دانند

هر زمانی گره به کار افتد

روضه ی قحط آب میخوانند

 

آب گفتم دلم به جوش آمد

آب گفتم دلم کباب شده

بس که داغ رباب جانسوز است

قبل سنگی من مذاب شده

 

دست ما نیست آب می بینیم

یاد طفل رباب می افتیم

کودکی غرق خواب می بینیم

یاد طفل رباب می افتیم

 

رو به دشمن گرفت روی دو دست

غنچه ی زرد بی قرارش را

تا به یک جرعه آب؛ تازه کند

حنجر خشک شیرخوارش را

 

گفت: مُنّوا عَلَی..... گلم پژمرد

پاسخش را به هلهله دادند

گفت: یک‌جرعه آب می خواهد

تیر را دست حرمله دادند

 

ساعتی بعد؛ پیش چشم حرم

روی نیزه سری نمایان شد

پیش چشم رباب؛ گهواره

سهم سوغات نامسلمان شد

 



مطالب مرتبط