ای مَه که شمع محفل تاریک من شدی

امشب حسد به کلبۀ من ماه می‌بَرد

گر میزبان نیامده امشب به پیشواز

از من مَرَنج، عمّه مرا راه می‌برد

 

گر اشک من به چهرۀ مهتابی‌ام نبود

ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت

معذور دار، اگر شده آشفته موی من

دستم برای شانه به گیسو رَمَق نداشت

 

ویرانه، غصّه، زخم زبان، داغ، بی‌کسی

این کوه را بگو، تن چون کاه، چون کِشَد؟

پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم

دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کِشد

 

سیلی نخورده نیست کسی بین ما ولی

کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونه‌ام

دست عَدو بزرگ تر از چهرۀ من است

یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه‌ام...

 

ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من

دست از جهان و هر چه در آن هست می‌کشم

سیلی، گرفته قوّت بینایی‌ام اگر

من تا شناسمت به رُخت دست می‌کشم

 

ای گل، ز عطر ناب تو آگه شدم، تویی

ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است

انگشت‌ها که با لب تو بوده آشنا

باور نمی‌کنند که این لب همان لب است



مطالب مرتبط

دلم گرفته از همه دلم گرفته از خودم
دلم گرفته از همه دلم گرفته از خودم

دو شنبه, 13 اردیبهشت 1400

پخش
جوون امام حسین
جوون امام حسین

پنج شنبه, 26 اسفند 1400

پخش
ابی عبدالله آقای من
ابی عبدالله آقای من

دو شنبه, 22 خرداد 1402

پخش