خون می چکد ز دیده ی در خون شناورم

در بُهت چشم های گهربار مادرم

سوز عطش به ریشه ی من تیشه می زند

خشکیده شاخه های بلند صنوبرم

در انتهای مغرب رنگ کبود رفت

خورشید پر فروغ جمال منورم

از هرم زهر و معجزه ی لخته های خون

یاقوت سرخ گشته لبان مطهرم

تا مغز استخوان شرر زهر رخنه کرد



مطالب مرتبط

چه بگویم نگفته هم پیداست
چه بگویم نگفته هم پیداست

پنج شنبه, 25 شهریور 1400

پخش
مالک دل
مالک دل

پنج شنبه, 15 تیر 1402

پخش