چنان به گوش بیابان نوای من مانده
 که در جنان پدرم در عزای من مانده

چه لقمه ها که گرفت از تنم سم مرکب
 ز من گذشت و کنون تکه های من مانده

منی که قاسم بودم دگر شدم تقسیم
 بروی خاک خودم نه که جای من مانده

تنم ضریح شده حفره حفره ام کردند
 دراین بدن حرم مجتبای من مانده

هزار سنگ سرم را نشانه رفت عمو
 هزار جای شکسته برای من مانده

مرا به سینه گرفتی ولی مراقب باش
 که میبری تنم و دست و پای من مانده

عروس من دم خیمه نشسته منتظر است
 به دستهای کبودش حنای من مانده

 



مطالب مرتبط