سپاه پلک هایش چند لشکر را تکان می داد

علی با خطبه خوانی قلب منبر را تکان می داد

.

به وقت ظهر سلمان را کرم می کرد و حاتم را

عیار راستگویی اش اباذر را تکان می داد

.

خودش نه پلک بر هم می زد و اینگونه بی پیکار

دل هر مالکی مانند اشتر را تکان می داد

.

به یک ضربه سرش را می برید از تن به آسانی

به سختی آن که وقت جنگ پیکر را تکان می داد

.

و جبرائیل درسش را به حیدر چون که پس می داد

علی ابن ابیطالب فقط سر را تکان می داد

.

نه در دنیا دل ما را که نام مرتضی قطعا

به وقت مرگ هم اعضای نوکر را تکان می داد

.

میان گرد و خاک جنگ تا او را ببیند هم

علی بود آن که از جایش پیمبر را تکان می داد

.

همیشه بعد دیدار علی از بس تحیّر داشت

یکی باید می آمد دوش قنبر را تکان می داد





مطالب مرتبط

مدار عشق...
مدار عشق...

دو شنبه, 18 مرداد 1400

پخش
بسم رب النور نور کرب و بلا
بسم رب النور نور کرب و بلا

دو شنبه, 27 مرداد 1399

پخش
خونمون این طرفه
خونمون این طرفه

پنج شنبه, 03 بهمن 1398

پخش