ته گودال فقط پیکر تو مانده و من
 همه رفتند فقط مادر تو مانده و من

سر و انگشتر و انگشت به غارت بردند
 پاره های بدن بی سر تو مانده و من

بوسه باید به روی گونه نشیند اما
 چاره ای نیست، رگ حنجر تو مانده و من

تو و عباس که رفتید… از آن روز به بعد
 زخم های بدن دختر تو مانده و من

باورم نیست که تنها به سفر خواهم رفت
 همه ی دلخوشی ام! باور تو مانده و من

 



مطالب مرتبط

چه بگویم نگفته هم پیداست
چه بگویم نگفته هم پیداست

پنج شنبه, 25 شهریور 1400

پخش
سیب سرخ
سیب سرخ

پنج شنبه, 24 آذر 1401

پخش