دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم

به خیمه‌ی تو...نه حتی به خویشتن نرسیدم

گذشت سالی و در کاروان یوسف زهرا

به چشم‌روشنی از بوی پیرهن نرسیدم

به مقتل تو رسیدند و سوختند شهیدان

مرا چه شد که به لبیک سوختن نرسیدم

 

دم غروب، سراسیمه گشتم آه دوباره

به آن سری که جدا مانده از بدن نرسیدم

به تن لباس ریا کردم آه، یک سر سوزن

به بوریای تو ای شاه بی کفن نرسیدم

دوباره بر سر نی سیب های سرخِ رسیده ست

دوباره ماه محرم رسیدم و من نرسیدم



مطالب مرتبط