دو چشم تو مُحَرّم در مُحَرّم
پر از اندوه و اشک و حزن و ماتم
فقط یک حرف از غم‌هات کافی‌ست
ز یادم می‌رود غم‌های عالم
بیا تا قلب خسته جان بگیرد
بیا تا غصه‌ها پایان پذیرد
بیاور با خودت مشک عمو را
بیا تا کودکی عطشان نمیرد
ببین از دست رفته، صبر و چاره
صدای مادری آید دوباره
شده لالایی اش: «برگرد آقا
به حق این گلوی پاره پاره»
بُوَد ذکر سوارانت: اباالفضل
شود لبیک یارانت: اباالفضل
فرات خون شده چشمان عالم
بیا جان عموجانت اباالفضل
بیا آرام کن چشم تری را
نگاه نیمه جان و پرپری را
شده چشمان مقتل حلقه اشک
بیا و پس بگیر انگشتری را
فدای اشک‌های بی‌امانت
چه بارانی‌ست امشب آسمانت
بیا ای التیام روی نیلی
بخوان از غصه‌های عمه‌جانت



مطالب مرتبط