شوری اشک , چشیدیم و نمک گیر شدیم
 داده ای نیمه شب چشم تری ما را بس

ناخداگاه مقیم در میخانه شدیم
 جای دادی به گدایی گذری ما را بس

فاطمه دید و پسندید و خرید این همه عمر
 با تولّای علی شد سپری ما را بس

شیعه حیدر کرار شدیم و برِ ما
 همسر فاطمه کرده پدری ما را بس

جان ارباب قسم , این دلمان تنگ شده
 یک سفر کرببلا هم ببری ما را بس

عاقبت حاجت ما نیز روا خواهد شد
 خاک ما گوشه ای از کرببلا خواهد شد

 



مطالب مرتبط