خیز ای بندۀ محروم و گنهکار بیا

یک شب ای خفتۀ غفلت زده هشیاربیا

بس شب و روزکه در زیر لحد خواهی خفت

هم غنیمت بشمار این شب و بیدار بیا

شب فیض است در توبه و رحمت باز است

خیز ای عبد پشیمان و گنهکار بیا

پردۀ شب که بود آیت ستاری من

دور از دیدۀ مردم به شب تار بیا

بگشا دست نیازت به عطای دگران

دل به من بسته و بگسسته ز اغیار بیا

فرصت از دست مده میگذرد این لحظات

منشین غافل و بی حاصل و بی کار بیا

سیل رحمت شود این اشک پشیمانی تو

با دل بی غش و با چشم گهربار بیا

کوله بار گنهت ای که بسی سنگین است

تا که بردارمش از دوش تو، بردار بیا

این تویی بندۀ شرمنده و آلودۀ من

این منم خالق بخشندۀ ستار بیا

بار عام از تو بود رحمت من منتظرت

قدمی نیز تو بردار و در این بار بیا

ای که دلدار و پناه تو امام عصر است

پاک دل از پی خشنودی دلدار بیا

شب فیض است «حسان» اشک بیفشان و بگو

دیگر ای پرده نشین حجت دادار بیا



مطالب مرتبط