خیالش باز ، شعری بر لبم بی اختیار آورد
که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد
.
کلاف شعر دارم ، سال ها کارم غزل بافی ست
در این بازار آشفته ، علی تحسین کند کافی ست
.
نوشتم شاعرش هستم ، عجب وهم و خیالاتی
نوشتم بی علی هیچم ، چه توضیح اضافاتی …
.
نوشتم شمس … دیدم گنبدش زیباتر از آن است
نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است
.
به قرآن سر زدم دیدم علی گویاتر از آن است
نوشتم عرش … دیدم مرتضی اعلی تر از آن است
.
شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم
صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم
.
من از شوقش زمین خوردم ، ولی مولا بلندم کرد
همیشه یا علی گفتم ، علی از جا بلندم کرد
.
سَر و سِرّ مرا با او ، کسی جز او نمی داند
علی نادیده می بیند ، علی ننوشته می خواند
.
چه بهتر از همین اول بگویم حرف آخر را
کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را
.
کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی …
گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی …
.
… به چشم حاجیان شور تماشا می رسید آن روز
کنار برکه ای دریا به دریا می رسید آن روز
.
نگاه نافذ احمد ، زمین را در تصرف داشت
زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت
.
نفس ها حبس شد … ، در سینه ها خوف و رجا افتاد
بدون همهمه زنگ شترها از صدا افتاد
.
زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود
همه با خویش می گفتند آیا حج آخر بود ؟!
.
نبی فرمود بسم الله ، ای ارض و سما بشنو !
گواهی باش ای تاریخ ! پیغام مرا بشنو
.
دوباره صحبت از اسرار خلقت می کنم آری
ولی این مرتبه اتمام حجّت می کنم آری
.
تفاوت در میان حق و باطل چیست ، معلوم است ؟
بدون این خبر اسلام کامل نیست ، مفهوم است ؟
.
نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده ، ای مردم !
نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده ، ای مردم !
.
نبی همدوش مولا آسمان ها را هوایی کرد
خدا از شاهکار آفرینش رو نمایی کرد
.
نبی فریاد زد ، بر عالم و آدم مسلّم شد
علیّ بن ابی طالب ، ولیُ الله اعظم شد
.
برای خاتم پیغمبران جز او نگینی نیست
شهادت می دهم جز او امیرالمومنینی نیست
.
شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول ؟
طواف مرتضی کردید آری ” حَجُّکم مقبول “
.
الهی گُر نگیرد آتش خاموشِ بعضی ها
الهی که بسوزد پنبه ی در گوش بعضی ها
.
پیمبر گفت آری انتظار آمد به سر دیگر
از این دنیای فانی بسته ام بار سفر دیگر
.
وصیت می کنم هر کس که من مولای او هستم
بداند این علی هارون و من موسای او هستم
.
که عقبی بی علی فانی و دنیا با علی باقی
غدیر خم به جوش آمد … الا یا ایها الساقی !
.
امام المتقین ، عین الیقین ، حبل المتین ، حیدر
عَماد الآصفین ، شمس المبین ، یعسوب دین ، حیدر
.
علی غایب ، علی حاضر ، هُوالاوّل هُوَالآخِر
علی پنهان ، علی پیدا ، هُوَالباطن هُوَالظاهر
.
” اَشدّاء علی الکفار ” قَتّال العرب … یعنی …
جهان از شوکتش فریاد زد : یاللعجب ، یعنی …
.
… خدا وقت تماشایش ، دلِ بی طاقتی دارد
خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد
.
پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت ؟
علی بی تاج و مسند نیز بر دل ها حکومت داشت
.
برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است
دلِ مسکین به دست آوردنش فتح الفتوحات است
.
میان جنگ هم شمشیر او چون تیغ جراحی ست
اگر خون ریخت ، درمان کرد ، اعجازش یداللهی ست
.
ریاضت دیده هم از خاک با جادوگری ، زر ساخت
هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت
.
عوالم را ببین ، آتش علی دریا علی گفته
که حتی دشمنش در وصف او ” لولا علی ” گفته …
.
علی هرگز نمی بندد به روی هیچ کس در را
کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را