بابایی بهم خورده وضعم پریشونمو سوخته موهام
منو مسخره کردنم بس که کهنه است لباسام
منو میزدن بی بهونه بابایی
روی صورتم رد خونِ بابایی
تو این مدتی که نبودی میخوردم
به جای غذا تازیونه بابایی
بابایی فضای خرابه برای رقیت عذابه
یه گوشه زمین گیرمو گریه هام بی جوابه واویلا
بابایی تموم تنم زخمی زیر چشمام کبوده
اینا یادگاری از اون کوچه های یهوده واویلا
شکستن تو بازار سرم رو بابایی
لگد میزدن پیکرم رو بابایی
همونی که گوشوارمو کند و با خنده میگفت
کشید از سرم معجرم رو بابایی