گریه بود اولین صدا، آری! روز اول که چشم وا کردیم
کشتۀ اشک! ما هم اسم تو را با همان اشکها صدا کردیم
از همان شیرخوارگی مادر، کاممان را به تربتت وا کرد
روضۀ شیرخوارگان رفتیم، گریه بر طفل کربلا کردیم
داشت کمکم سه سالمان میشد، چقدر یک سهساله شیرین است
ناز کردیم و در دل بابا خودمان را چه خوب جا کردیم
سیزده ساله... اهل درد شدیم، با تو بار آمدیم و مرد شدیم
تانکها شاهدند، فهمیدیم عهد را و به آن وفا کردیم
علیِ اکبرت به ما آموخت، پای این عشقِ پاک، باید سوخت
سوختیم و جوانی خود را پای عشق شما فدا کردیم
افتخار سیاهپوشی را، از غلامِ سیاهتان داریم
این دل، آن خاک تیره بود، که بعد، با نگاه شما طلا کردیم
هر کجا بوی سیب میآید، حتماً اسم «حبیب» میآید
پیر گشتیم، خسته اما نه، سر پیری ببین چهها کردیم
سر پیری، پیالهنوش شدیم، در حرمها علم به دوش شدیم
از جوانها جوانتریم حسین! با غمت شورها بهپا کردیم...
تا که دیدیم ربنایت را زیر باران تیرها خواندی
در حضورت نمازِ بیدردِ همۀ عمر را قضا کردیم
هر زمان بیقرار یار شدیم، زار از زخم انتظار شدیم
کمی از تربت تو بوییدیم، دردمان را کمی دوا کردیم