این روز ها که میگذرد غرق حسرتم
مثل قنوت های بدون اجابتم
بسته است چشم های مرا غفلت گناه
تو حاضری منم که گرفتار غیبتم
یک گام هم به سوی شما بر نداشتم
ای مرحبا به این همه عرض ارادتم
خالیست دست من به چه رویی بخوانمت
دل خوش کنم به چه به گناهم به طاعتم
من هر چه دارم از تو از این دوستی توست
خیری ندیده ای تو ولی از رفاقتم
بگذر ز رو سیاهی من ایهالعزیز
حالا که سویت آمده ام غرق حاجتم
بگذار با نگاه تو مانن حُر شوم
با گوشه چشم خود برهان از اسارتم
آن روز میرسد که فدایی تو شوم
من بی قرار لحظه ناب شهادتم