من خود به دل خاک سپردم بدنش را
یادم نرود گریه و ناخن زدنش را
ان تیر که زد حرمله ی خیر ندیده
نگذاشت ببینم به زبان آمدنش را
آب آب آب
واعطشا به کربلا
اولین روز است بی گهواره میگردی علی
یک شبه مادر برای خود شدی مردی علی
آخرین باری که بستم بند این قنداق را
بر دلم افتاد دیگر برنمیگردی
زانویت را جمع کردی بس که پیچیدی ز تیغ