طلایه دار سپاهم! بلند کن سر را
غم تو می شکند قامت برادر را
چقدر زخم نشسته به ماه پیکر تو
چگونه وصف کنم جنگ نا برابر را
شکست فرق تو را کوفی و عجیب نبود
که خواست تازه کند یاد داغ حیدر را
تو ساقی همه تشنگان دنیایی
شکسته باد کسی که شکست ساغر را
حدیث مشک مگو، آب هم فدای سرت
که مادرم به حرم برده آب کوثر را
هنوز در دل میدان برادرت باقیست
غمت مباد که محرم نمانده خواهر را
حسین کشته تیر و سنان نخواهد شد
تویی که با ادبت می کشی برادر را