امشب از بخت خوشم شانه ز سر میافتد بس که در آیـنـهام عکس قـمـر میافتد
چرخۀ عشق علی چرخ زد و فهمیدیم قـرعـۀ اُمِّ بـنـین است، پـسـر مـیافـتـد
این پسر کیست که دل میبرد از اهل ولا با خم ابرویش از خـصم جگر میافتد
ذکر تکبیر علی و حـسنـین است بلـند به قـد و قـامت او تا که نـظـر میافـتد
مدعی دور شو این معرکه جای پشه نیست چون ز سیمرغ در این معرکه پر میافتد
آتش خشم اباالفضل بسی سوزان است هر که با شعله در افتد به سقر میافتد
پرچـم زینب کـبراست به دست عباس عـلـم از دست عـلـمـدار مگر میافـتد