کاش میشد یه بار دیگه بتونم نگات کنم من
کاش میشد که چادرم رو سایه بون برات کنم من
تو تموم زندگیمی تکیه گاه بچگی می
مگه میشه تو روی خاک باشی و رهات کنم من
اینجوری صدات میکردن که صدات درنمیومد
تو رو خاک بودی و کاری از منم برنمیومد
دیگه تو خیمه نموندم رو زمین پامو کشوندم
خودمو بهت رسوندم ولی دیر بود
دیگه کار گذشته از کار
داد زدم چندین د چند بار
از رو سینش پاتو بردار ولی دیر بود
ای تنت رو خاک تیره خواهرت برات بمیره