من زینبم، صاحب پرچم حیدرم
فرمانده ی، لشگر فاتح خیبرم
من خطبه ام، تیغ دو پهلوی مرتضی
بر روی نی، رأس تو بیرق لشگرم
خدا با ما که بود / کسی حریف ما نشد!!
اگر چه بین ما / قدی نبود که تا نشد!
سر افراز اومیدم / ولی یه مرد پیدا نشد!
که بگه:
پیش چشم مادری هیشکی
رأس شیرخواره ندیده
دست بچرو چرا بستین؟؟
زورتون به بچه رسیده…
من زینیم، سنگ صبور مخدرات
بعد از چهل، روز اومدم که بگم برات
از صبر و از، سختی و سیلی و سلسله
از نهضت و، عفت و غیرت بچه هات
ولی یه جا داداش / جون منم به لب رسید
وقتی با خیزرون / میون مجلس یزید
یکی دو قطره خون / از گوشه ی لبت چکید
به خدا جون میدادم و میدیدم
چوب خیزرون میره بالا
چشمم به تو بود و گفتم
ما رَأیتُ إِلّا جَمیلا…
ما رَأیتُ إِلّا جَمیلا…
سروی نبود و، دیگه نوبت لاله بود
روزا جهاد و، شبا گریه و ناله بود
با این صَلابت، چرا قامت من خمید
از فَرط سنگینی، داغ سه ساله بود
رقیه بعد تو / شبیه مادر تو شد
تویی که مهمونِ / سر مُطهر تو شد
به آرزوش رسید / شهید آخر تو شد
یادته:
تا سرت رسید بهم گفت
که بابام به قولش عمل کرد
پیش چشم من به تو پیوست
وقتی که سرت و بغل کرد
یتیم گیر آوردنش / بچه ها هم میزدنش
چه سخت بود، اون شبِ تو / بیابونا گمشدنش
یتیم گیر آوردنش / یتیم گیر آوردنش…
که خون اومد از دهنش / تفریح بچه ها چی بود؟!
خنده به گریه کردنش / یتیم گیر آوردنش
یه تیکه پارچه هم نبود / حتی برای کفنش
رقیت و تو کوچه ها / یتیم گیر آوردنش
ای حسینم ای حسینم ای حسینم…