شبهای جمعه حضرت زهرای مرضیه
با مریم است و هاجر و حوا و آسیه
آید پریشان از جنان بر دشت ماریه
گوید حسین من
ای نور عین من
گاهی گردد به دور خیمه ها با شیونو ناله
گاهی رود اندر کنار مرقد عباس
ریزد سرشکی آن نکو انفاس
گاهی رود در قتلگه با جمله حوریه
کو نور عین من
بی سر حسین من