تحتَ السماء، فی کربلاء، تضُمُّ کَفّی الشَیْبَه
زیر آسمان، در کربلا، دست به محاسن گرفتهام
ظَهری حَنا، منذُ هوى، عباسُ دونَ القِربَه
کمرم خم شد، هنگامی که عباس بدون مشک بر زمین افتاد
نادیْتُ هل، مِن ناصِرٍ، لِوَجهِ أُمّی قُربَه
صدا زدم که آیا کسی هست که بخاطر فاطمه (س) ما را یاری کند؟
ما أجابَ، غیرُ سَهمٍ
کسی پاسخ نداد جز تیری که
شَقَّ صدری و سالت دمائی
سینهام را شکافت و خونم را جاری ساخت
فرَمَیْتُ، نحو جَدّی
پس این خون را به سمت آسمان برای جدم پاشیدم
قَد وَفَیْتُ تَقَبَّلْ وفائی
گفتم: من به عهدم وفا کردم، پس وفای مرا بپذیرید
فَأَقیموا عزاءَ السماءِ
و در آسمان برایم عزا به پا دارید
«واحسیناه، واحسیناه، ذکر قلبی وبیت الدعاءِ»
ندای واحسیناه، واحسیناه، ذکر قلبم و اصل دعای آن است
حین هوَیْت، عن الجواد، شَدَّ السماءَ الرملُ
وقتی از اسب بر زمین افتادم، خاک، آسمان را در خود کشید
و جسمیَ، درباً غدا، تجولُ فیه الخیلُ
و بدنم به یک راه تبدیل شد که اسبها در آن به حرکت در آمدند
الصدر بات لیّناً، یغفو علیه الطفل
سینهام نرم شد تا کودک من روی آن راحت بخوابد
و تراءى، مثلَ شمعٍ
چون شمعی به چشمم آمد
ذابَ دمعاً و حزناً امامی
که در برابرم از حزن، چون اشک آب شد
بل وروداً، ذابلاتٍ
بلکه چون گلهای پژمرده
ظلُّ أختی بباب الخیامِ
سایه زینب (س) بود در سمت خیمهها
آخر تمتمات السلامِ
و آخرین زمزمه، خداحافظ (ای زینب) بود
«واحسیناه، واحسیناه، ذکر قلبی و بیت الدعاءِ»
ندای واحسیناه، واحسیناه، ذکر قلبم و اصل دعای آن است