تو صدات دعوت و شرمنده از این تاخیرم
تو هیاهوی زمونه با خودم درگیرم
نفسم خس خس برگاس که زیر پا مونده
هوای دنیا چه سنگینه دارم می میرم
باید اول دل و پیش قدم کنم
باید این فاصله ها رو کم کنم
تا تو یک بار من و قابل بدونی
بتونم پرچمت و علم کنم
میره هرکس که دلش رفتنیه
تو دلش رازای ناگفتنیه
شب جمعه حرمش دیدنیه دیدنیه
یه شکسته پرم و تو هوس پروازم
بی صدا موندم و شد بغض گلو آوازم
حالا که از حرمت دورم و نزدیک غمم
یه حرم تو دلم از جنس غمت می سازم
اومدم تا که برات گریه کنم
زیر خاکم به هوات گریه کنم
بغض این ده شبه همراهمه تا
واسه خشکی لبات گریه کنم
دل من وقف هوای حرمت
همیشه سائله لطف و کرمت
شب و روز گریه برای تو کمه، خیلی کمه
واسه خشکی لبات عمریه که می بارم
می بارم تا کمی از بار غمت بردارم
میشه بارونی هوای چشای دور از تو
دلم و تا که به دست غم تو می سپارم
باید اون قدر بشینم به پای تو
تا بتونم که بشم فدای تو
همۀ درد و غمت برای من
آقا جون اشک چشام برای تو
توی روضت نوکرت پر می گیره
رخصت از حضرت مادر میگره
دوباره گریه رو از سر می گیره، سر میگیره