ما از مسجد که برگشتیم
توی کوچه که رسیدیم
فدک تو دست مادر بود
که اون نانجیب و دیدیم
هی جلو اومد هی عقب رفتیم
تا مادرم رسید به دیوار



مطالب مرتبط