چه قدر بی خبر و بی هوا زدی نامرد – کریمی محرم 98 – روضه حضرت علی اصغر
چه کرده بود مگر با شما زدی نامرد
همین که تیر رها شد علی به خود پیچید
صدای تیر در آمد چرا زدی نامرد
پدر خمید و پسر رفت و مادرش فتاد
سه شعبه را تو مگر چند جا زدی نامرد
حسین دور خودش بین دشت می چرخید
چگونه خنده بر این ماجرا زدی نامرد
بگو که این سر کوچک چقدر می ارزد
که پشت خیمه روی نیزه ها زدی نامرد
رباب را چه قدر با همان کمان از عمد
میان کوفه و کرب و بلا زدی نامرد
حسین حسین
همزمان برخورد کرد تیر هم با حنجر و هم با کمان برخورد کرد
مبداش شد مقصدش از کمان برخواست و با قد کمان برخورد کرد
کربلا خود کوچه شد تیر هم مانند سیلی ناگهان برخورد کرد
وقت تشییع علی دست بابا با سه تکه استخوان برگشت
روضه سوی شام رفت تازیانه بر دهای کودکان برگشت
شیشه ی صبر رباب خرد شد تا که به دندان خیزران برگشت
چه قدر بی خبر و بی هوا زدی نامرد
کریمی محرم 98 روضه حضرت علی اصغر : دلم به یاد حرم به کربلا راهیه
شب هشتم محرم در هیئت رایةالعباس(ع)