کسی که از دو لبش کوثر آب می نوشد
کسی که باده به نامش شراب می نوشد
کسی که از قدمش سلسبیل سیراب است
کسی که از دم قدسیش نیل سیراب است
همان کسی که چکید آبشار از مشتش
همان که داد به دریا حیات انگشتش
کسی که صاحب آب است و جده اش زهرا
کسی که تشنه لبخند او بود سقا
کسی که از غم او کائنات لبریز است
همان که از کرم او فرات لبریز است
به آه تشنگیش هیچ کس جواب نداد
کسی به حنجر خشکش دو قطره آب نداد
عطش گرفت لبش را که گفته شیر مکید
به جای شیر در آنجا سه شعبه تیر مکید
وحوش و طیر بیابان درنده ها سیراب
عزیز فاطمه لب تشنه اسبها سیراب
جه کرد آب لب کوفیان خنک میشد
کبود شد لب اصغر سنان خنک میشد
بس است حرمله قلب رباب می لرزد
بگو که این سر کوچک چه قدر می ارزد
صدای حرمله آتش به عمق جان میزد
عروس فاطمه را با ته کمان میزد