باد وقتی که بر آن حلقه گیسو افتاد
دید در قلب حرم باز هیاهو افتاد
حسین وای
سیزده بار زمین بوسه زده پایش را
بسته بر بازوی خود هدیه بابایش را
بنویسید که خورشید نقابش شده است
با زانوی ابوالفضل رکابش شده است
حسین وای
به جز این پیرهنش نیست نیازی هم نیست
زره ای قد تنش نیست نیازی هم نیست
آنکه مانند علمدار جگردارد اوست
آنکه شمشیر حسن را به کمردارد اوست
چه قدر بیرق عباس به او می آید
حسین وای
دل میدان زده هماوردنبود
پیش او در دل این معرکه یک مرد نبود
شد جمل بال همه ریخت ریخت حسن را دیدن
یال و کوپای همه ریختن و حسن را دیدن