کربلا شد مدینه
مجتبی دل غیمنه
غصه دارد به سینه
ای آمده یبن حسن گردد فدایی
دردلش دارد عجب شور و نوایی
یاد بابا کرده است گشته هوایی
کرده دشت کربلا را مجتبیی
نور عینی حسین جان
یا حبیبی حسین جان
میرود اما زره بر پیکرش نیست
جوشنی اندازه بالاو پرش نیست
غیر عمامه که چیزی برسرش نیست
غیر دشمن یاوری دورو برش نیست