نه فقط زر داده – کریمی – روضه محرم 98
نه فقط زر داده
به گدا عزتی از سکه فراتر داده
.
تا خجالت نکشد
کیسه ها را حسن از آن طرف در داده
.
به حسینش با صلح
مرحمت کرده هفتاد و دو لشگر داده
.
اوج بخشش اینجاست
پسرش را دم آخر به برادر داده
.
قاسمش رفت و حسین
تازه می دید به او یک علی اکبر داده
.
رفت تا پر بکشد
تا مگر جام بلا سر نی سر بکشد
.
هدفش این بوده
در میان رجزش نعره ی حیدر بکشد
.
با سپاه زلفش
می رود یک تنه در معرکه لشگر بکشد
.
این پسر با یک تیغ
در دل معرکه کار دو برابر بکشد
.
تیغ را وقت نبرد
گاه مثل عمو و گاه علی اکبر بکشد
.
پسر سردار است
از تبار یل کرّار بلا فرّار است
.
ابروانش مالک
سر او میثم و تمار و دلش عمار است
.
شتری نیست ولی
شیوه ی جنگ حسن یکسره در تکرار است
.
با سپاه مژه ها
گرم شمشیر زدن در وسط پیکار است
.
سن او کم بود و
کشته ی تیغ دو ابروش ولی بسیار است
.
تازه بعد از سه پسر
ازرق این بار به تسلیم شدن ناچار است
.
ختم جنگ این سخن است
پسری آمده میدان سپرش پیراهن است
.
زلف پشت سر زلف
لشگر گیسوی این مرد شکن در شکن است
.
تشنگی ، بی کفنی
این حسینیه پر از روضه ی باز حسن است
.
کوچه تکرار شده
دشمن این پسر از نسل همان بد دهن است
.
می زند قاسم را
هدف اصلی شمشیر ولی پنج تن است
.
نیزه ها می گفتند
بشتابید زمین خورده و وقت زدن است
.
نعل ها نیزه شوید
وقت برخواستن و تاختن و دوختن است
.
هر کجا می بینم
حسن است و حسن است و حسن است و حسن است
.
.
.
چشم و لب و دو ابروی قاسم نشانه شد
وقتی نقاب را ز زخش نیزه زن گرفت
.
گفتند زنده زنده لگدکوب اسب شد
نعل سپاه سهمیه از این بدن گرفت
.
جسمش شبیه موم عسل خانه خانه شد
غم را به جان خرید و بلا را به تن گرفت
.
جز وای مادرم سخن دیگری نگفت
از او شکاف سینه مجال سخن گرفت
کریمی روضه محرم 98 : گرد و خاک می بینم
شب ششم عزاداری دهه اول ماه محرم در هیأت یا فاطمه الزهرا(س)