هستی اش راداد تا محفوط باشد معجرش
مثل کوهی ماند پای اعتقاد و باورش
وقت بیرون رفتن از خانه حسین و مجتبی
با یل ام البنین بودن دور و برش
یازینب یازینب یازینب بی بی جونم
مریم و آسیه و دیدم که می آموختند
با چه شوقی درس عفت را به پای منبرش
دختر نور است این بانو بیشک آفتاب
می شود مانند شمع بیرمغ در محضرش
یازینب یازینب یازینب بی بی جونم
اسم او ذکر شب و روز آیینه هاست
عصمت الله است این آیین نام دیگرش
حضرت زهرا اطهر محضر حجب و حیا است
ارث برده این عقیل حجب را از مادرش
یازینب یازینب یازینب بی بی جونم
حضرت زهرا اطهر آن که پیش کور هم
چادرش را بر نخواهد داشت از روی سرش
هرکسی در این جهان از عفتش دم میزد
یا به زهرا اقتدا کدره است یا بر دخترش
یازینب یازینب یازینب بی بی جونم