رهام کن که میبینم عمه جون
کشیدن عمومو به خاک و خون
میبینی که تکیه زده به اون نیزه شکسته
میبینم عمومو که بی کسه
ولی حیف که زورم نمیرسه
به این نیزه که راه نفس عمومو بسته
هرچی صدا زدم بسه دیگه نزن
انگار نمیرسید اصلا صدای من
گودال شاهده که بی حیا میزد
اون با غلاف تیغ اون با عصا میزد