می رسـد رزق مُـحـبّانِ اباعبـدالله
از سر سفره ی احسانِ اباعبدالله
نکند تا به ابد پیش کسی دست دراز
آن که شد دست به دامانِ اباعبدالله
جای دارد که مِنا هم بشود قُربانش
هر کسی گفت به قربانِ اباعبدالله
روزِ محشر نشود مضطرب و سرگردان
هر دلی بود پریشانِ اباعبدالله
بیخود از خود شده هرکس ز نوایی من هم
مستم از ذکرِ(حسن جانِ)اباعبدالله
ادّعـا کردن ما جای خجالت دارد
گـر وَهَب هست مُسلـمانِ اباعبدالله
از رُبابش بنویسید که او را دق داد
روضـه های لب عطشانِ اباعبدالله
بوسه ای زیر گلوی ثمرش کاشت و گفت:
پـسـرم جان تو و جانِ اباعبـدالله
گرچه تکلیف ز شش ماهه ی او ساقط بود
گفت: لبّـیک، به فـرمانِ اباعبدالله
گفت صبراً لکَ یا عشق،خدا وقتی دید
ذبح شـد غنچه ی خندانِ ابا عبدالله
تاب آورد ولی آخر سر در گودال
گشت صدْچاک، گریبانِ اباعبدالله
کعبه یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم که دو زمزم دارد
هر کجا ملک خدا هست حسیّنیه تو است
هر که را می نگرم شور محرّم دارد
نه محرّم نه صفر بلکه همه دورۀ سال
کعبه با یاد غمت جامۀ ماتم دارد
روضه خوان تو خدا گریه کن تو آدم
اشک، ارثی است که ذرّیۀ آدم دارد
نازم آن کشته که تا صبح قیامت زنده است
سلطنت همچو خدا در دل عالم دارد
اشک در ماتم تو بسکه عزیز است حسین
جای در چشم رسولان مکرّم دارد