لطفا حداقل دو حرف را وارد کنید ...
غدیر است به لب جز ذکر یا حیدر نمی آید
غدیر است به لب جز ذکر یا حیدر نمی آید

چهار‌شنبه، 30 مرداد 1398 - حاج محمود کریمی - عیدغدیر|رایه العباس|98 مدت زمان:12:58

دانلود مداحی ها و نوحه های حاج محمود کریمی با لینک مستقیم دانلود همراه با متن نوحه و متن مداحی

غدیر است و به لب جز ذکر یا حیدر نمی‌ آید
فراوانی انگور است و مستی سر نمی‌ آید
.
غدیر است و به جز آوای ” اکملت ” نمی‌ جوشد
غدیر است و به لب جز سوره‌ ی کوثر نمی‌ آید
.
چه ذوقی می‌ کنم مضمونی از نام تو می‌ چینم
چه زجری می‌ کشم وقتی که بیتم در نمی‌ آید
.
چه بنویسم ز مضمونی که در عالم نمی‌ گنجد
چه بنویسم ز اورادی که در دفتر نمی‌ آید
.
قلم خشک است و دفتر خشک و دستم خشک و ذهنم خشک
که انگور ضریحت نیست … شعر تر نمی‌ آید
.
همان‌ گونه که سیب از کنده‌ ی عریان نمی‌ روید
همان‌ گونه که صید از پنجه‌ ی لاغر نمی‌ آید
.
نجف گفتم به انگشتر فروشان ذکر می‌ خواهم
همه گفتند : بر دُر غیر یا حیدر نمی‌ آید
.
بجوی از ریشه‌ ی این بیت‌ ها در الغدیری که
به اثبات غدیر از آن سند بهتر نمی‌ آید
.
خدا رحمت کند علامه را … – با من بگو آمین –
دعایش می‌ کنم کاری ز دستم بر نمی‌ آید
.
چه رشکی می‌ برم بر خاک نعلینش که می‌ بینم
نشسته بر سر آن کفش و بر این سر نمی‌ آید
.
مساوی دیده دولت را و آب بینی بز را
کز او رنجاندن موری به کاهی بر نمی‌ آید
.
علی که از علی بودن نمی‌ افتد به غفلت‌ ها
طلا که در کنار خاک و خاکستر نمی‌ آید
.
علی جز از برای حفظ دین رزمی نکرده ست و
سخن جز از عدالت بر سر منبر نمی‌ آید
.
برادر خواند حیدر را پیمبر … خوب می‌ دانست
که از آن نابرادرها برادر در نمی‌ آید
.
سخن جایی تمایل کرد که قافیه شد سختش
اگر حقی ز ما خورده شده باشد سر وقتش
.
کنون در مثنوی باید بگردانم قلم را چون
غزل ” قافیه محدود ” است ؛ از او بر نمی‌ آید :
.
به گردابی در افتادم که پایانش نمی‌ بینم
شباشب خواب اگر بینم جز ایوانش نمی‌ بینم
.
بنازم در مصاف کفر برق ذوالفقارش را
بنازم با یتیمان پلک‌ های بی قرارش را
.
بیات ترک می‌ بالد به خود شأن و مقامت را
مؤذن‌ زاده وقتی می‌ برد با شوق نامت را
.
نمی‌ خوانم نمازی که اذانش بی علی باشد
علی بود و علی بود و علی هست و علی باشد
.
خدا وقت وداعش با محمد یا علی گفته
خدا الحق والانصاف گل گفته ست و در سُفته
.
چه خوشبختیم که مستیم جامی از ولایش را
خدا از ما نگیرد سایه‌ ی ترد عبایش را
.
نگاهش زهره می‌ ترکاند از دم عبدودها را
به رقص ذوالفقارش جوی خون کرده ست صحرا را
.
بنازم از همه رنگی و قومی خیل عشاقش
یکی شد حضرت سلمان یکی شد جرج جرداقش
.
به هرسنگی که ابراهیم بر کعبه بنا می‌ کرد
عرق از چهره می‌ افشرد و حیدر را صدا می‌ کرد
.
عصای موسی عمران که آن بوده ست و این بوده
دمی با ذوالفقار حیدر ما همنشین بوده
.
میان مثنوی گفتن غزل می‌ جوشد انگاری
حماسه از تغزل جامه‌ ای می‌پوشد انگاری
.
به هر در می‌ زنم آیینه را هایی کند امشب
که عین الله ما را هم تماشایی کند امشب
.
تماشا می‌کنم اوج بلندای کلامش را
به حیرت می‌ نشینیم شیوه و راه و مرامش را
.
چه می‌ آید ز من غیر از غلامی غلامانش
چه می‌ آید ز من غیر از به لب تکرار نامش را
.
به ما هم گوشه‌ ی چشمی می‌ اندازد شب عیدی
که مولا دوست دارد گاه گاهی هم غلامش را
.
اگر با بچه سیدها رفیقی خوش به احوالت
صراطی هست و روز اعمالی نگه دار احترامش را
.
سبویی گر تعارف کرد ساقی که چه اندازه ؟
بگو با عدل یک جام و کرم داری تمامش را …
.

سخت نتوان گرفت دنیا را
سخت باید گرفت دامن تو