هزار خاطرۀ غم نمیرود از یاد
غروبِ سرخِ محرم نمیرود از یاد …
*چکارکردن …چیکار کردن آقاجون ؟ میتونی یه جمله شو بگی ؟*
به خون تمامیِ گلهایِ باغ آغشتن
نه گل ، نه غنچه ، نه بلبل ، تمام را کشتن
*به کوچیک و بزرگمون رحم نکردن …..*
حسین ………..
هزار خاطرۀ غم نمیرود از یاد …
*عمه هام میدویدن …. دامنِ عمه کوچولوم آتیش گرفته بود …
آقا دیگه بگو از خاطراتت …. *
به گاهوارِۀ خالیِ اصغرم سوگند
ربابُ خیمۀ ماتم نمیرود از یاد …..
*خرجِ محرم و صفر رو بگیر ازین آقا ….
یه جوری شد اوضاع ، ما بچه ها تو این خیمه ها می گشتیم ، یه چیکه آب پیدا کنیم … هی علی اصغر خودشُ از گهواره می انداخت پایین …. ای آقام ….. حسین ….*
فرات بود و عطش بود و کودکانِ حرم …
*من در هر سنی باشم امامم … من حجتِ خدا هستم ، اما عمه ها ، برادرا و برادرزادها و کوچولو هایِ دیگه طاقت نداشتن … این دامن هایِ عربی رو بالا زدن … رو کفِ خرابه …. جیگرم آتیش گرفته بود …. جیگرم می سوخت …..*
حسین ………
اللهم العجل لولیک الفرج …….