دارد میان هیأت خود گریه میکند
با اهل بیت عصمت خود گریه میکند
با داغ ِ هَتک حرمت خود گریه میکند
دارد برای غربت خود گریه میکند
آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت
بین ِچهار هزار نفر یک نفر نداشت
مشعل به دستها وسط خانه ریختند
یک عده بی هوا وسط خانه ریختند
جمعِ حسودها وسط خانه ریختند
اموالِ خانه را وسط خانه ریختند
بین نماز بود و مجالش نداده اند
حتی امان به اهل و عیالش نداده اند
بین هجوم بی خبر و یادِ مادر است
دیوارهای شعله ور و یادِ مادر است
تنها میان درد سر و یادِ مادر است
افتاده است پشت در و یادِ مادر است
شکر خدا خمیده به دیوار و در نخورد
بال و پرش به تیزی مسمار و در نخورد
آرام تر هنوز عبا بر نداشته
این پیر ِسالخورده عصا بر نداشته
نعلین خویش را به خدا بر نداشته
شیخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته؟!
اورا کشان کشان وسط کوچه میکِشند
در پیش این و آن وسط کوچه میکِشند
این غُصه را به نام مدینه سند زدند
بر آه آهِ خستگی اش دستِ رد زدند
باور نمیکنیم به آقا لگد زدند
می برد نام فاطمه و حرف بد زدند
از بس دویده خمیده شده،بی رمق شده
این پیر ِمردِ غمزده خیس ِ عرق شده
گیرم خمیده در بر انظار رفته است
پای برهنه از سر بازار رفته است
گیرم به پای هر قدمش خار رفته است
با دستِ بسته مجلس اغیار رفته است
شکر خدا که پیرهنش پا نخورده است
در زیر چکمه ها دهنش پا نخورده است
( به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلو تر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تو رو بردن دیر رسیدم من ) 1
1- شاعر: #حاج_محمد_صمیمی