داره دستاشو هی میکوبه زمین
شنیده بازم روضهی مادرو
بازم قصهی کوچه یادش اومد
شنیده بازم ماجرای درو
شنیده یه شب شعلهی بی کسی
به آتیش کشونده در خونه رو
شنیده که آتیش زدن چادرِ
پر از وصلهی مادرِ خونه رو
میخونه با گریه همش زیر لب
چجوری فراموش کنم این غمو
نمیبخشم اون کوچهی خاکیو
نمیبخشم اون سیلیِ محکمو
«امون ای دل از غم دنیا
غم حیدر ماتم زهرا»
گذشت و گذشت روزای اشک و آه
رسید روزی که آسمون گریه کرد
یه آقا روی خاک حجره همش
داره دست و پا میزنه بین درد
خدا! به جوونیش خودت رحم کن
جَوونه مث مادرش فاطمه
توو این لحظههای پر از تشنگی
بیاد کاشکی بالاسرش فاطمه
بمیرم که خونه ش شده مقتلش
بمیرم که خونه ش پر از هلهله س
بمیرم که خیلی صبوره آقا
نه اهل شکایت نه اهل گله س
«غریب آقا ای غریب آقا»
داره روضهی غربت بچهشو
میخونه علی بن موسی الرضا
جوونای عالم فدای سرِ
جوون علی بن موسی الرضا
تنش رو گذاشتن زیر آفتاب
به یاد تن کشتهی کربلا
به غارت نرفته ولی پیرهنش
مث پیرهن کشتهی کربلا
اسیری نرفته زن و بچهای
سه شعبه نخورده گلوی کسی
نشد اربا اربا علی اکبری
نیفتاده رو خاک عموی کسی
«امون از کرب و بلا ای دل»