بار بلا به شانه کشیدم به کودکی
از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی
از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه
دنبال عمه هام دویدم
به کودکی آن شب که در مقابل عمه مرا زدن
فریاد الفرار شنیدم
عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی
من ضرب دست شمر کشیدم
به کودکی آنشب که در خرابه سر آمد میان ما