خبر این است که در کوفه، لبم عطشان است
مسلمت بیکس و آواره و سرگردان است
کاش میشد بنویسم به حضور لب تو
خیزران منتظر آمدن دندان است
بوسهگاه نبوی! دلنگرانت هستم
رسمشان سنگزدن بر دهن مهمان است
نگرانی من این است که گریان نشود
دختری که بغل خواهر تو خندان است
کاش میشد که نبینند دگر طفلانم
بدنم را که به زیر لگد طفلان است
سرم از گردن اسبی نشود آویزان
گرچه از روی قناره، سرم آویزان است