بابایی خیال کردی قهرم حالا اومدی واسه آشتی
نمیگی چرا رفتی و مارو تنها گذاشتی عزیزم
بابایی رقیه بمیره که بالای ابروت کبوده
مگه گریه کردی که اینجور سر روت کبوده عزیزم
سر جاش دیگه نیست حواسم واویلا
ببین پاره پاره اس لباسم واویلا
یه چند وقتیه که گرسنه خوابیدم
یه نون میاوردی واسم واویلا