خدانیاره تو بیابون بچه بمونه بین گرگ ها
مونده رو صورت کوچیکم
جای دست آدم بزرگ ها
جای دست آدم بزرگ ها
جوری زدن تو صورتم
زیرچشام ورم کنه
حالا که نیستی بابایی
کی روسری سرم کنه
مادربزرگم فاطمه دیشب بهم سر زد و رفت
خسته شدم از دست زجر
اون منو بیشتر زد و رفت
بابا بارونی چشمام