توو دلای ما یه حرمه
پای ضریح، یه علمه
پای علم، یه عالمه
دل گرفتاره
هلال سه شبه، پره غمه
میچکه اشک، نمهنمه
توو ماتم اونکه همه
عشق علمداره
شب نزول آیاته
شب تموم حاجاته
دوباره لیلةالقدره
شب رقیّه ساداته
بابا؛ به این خانه بنگر غریبانه
خاک زمین گشته محفلم مثل این دلم
جای دخترت ویرانهویرانه
مدار آسمون دور سرش
برادراش دور و برش
دل میبره با چادرش
عشق عمو جونه
زخمایی که نشست روی پرش
شد دردسر توو سفرش
شد شبیه به مادرش
توو دل ویرونه
سهسالهست و تووی دستاش
تمومه اختیاراته
کجایید ای گرفتارا
شب رقیّه ساداته
موی یتیمانت، جانت، بازآ و کن شانه
بر شمع نورانی سرت، خون حنجرت
جان من شده پروانهپروانه
وقتی فاطمهی قافله شد
پاها پر از آبله شد
همسفرش حرمله شد
دنبال بابا بود
اونشبی که رسید آخرسر
روضه میخوند تا به سحر
بابا بیا منو ببر
خرابه غوغا بود
همه فرشتهها دورش
الههی کراماته
آرومجون باباشه
شب رقیّه ساداته
یکشب بیا منزل من؛ روشننما محفل من
آتش گرفت مویم؛ وین چشم کمسویم
از درد پهلویم، رویم هردم زنم ناله
امّا ز دستان ساربان، طعن شامیان
جان نمیبرد دردانهدردانه