ویران نشین شدم که تماشا کنی مرا
مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا
حسین غریب یا مظلوم
گفتم میایو به سرم دست میکشی
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
آن شب که گم شدم وسط نیزه دار ها
میخواستم که فقط تو پیدا کنی مرا
از آن لبی که دور و برش خیزرانی است
یک بوسه بده هم بده که سر و پا کنی مرا
با حال روز صورت تغییر کرده است
هیچ انتظار نیست تو مداوا کنی مرا
معجر نمانده است و ببندم سر تو را
پیراهنت کجاست تو که بینا کنی مرا