نشسته کنج خیابان کربلا دل من
چا خاطرات قشنگی از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلابت احلی من العسل دارد
کربلا کربلا کربلا کربلا
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه ی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
من حرم لازمم دلم تنگ است
روزگارم ببین به هم خورده
تو عراقی و من هم ایرانم
سر نوشت این چنین رقم خورده
کربلا کربلا کربلا کربلا