حیدر چه گوهری دارد
سردار دیگری دارد
حیدر چه گوهری دارد
سردار دیگری دارد
باید نوشت زینب و وعدش به والله
در خانه حرف می زند او کارگر را
او می شمرد حرکت شمشیر در را
چون خوانده بود سحر دم ذوالفقار را
سبحان الله
حبیبه کراره چوب از زمین برداره
نظر بهش بندازه تودستش ذوالفقاره
شمشیر برانه توی خود مک طوفانه
ضربانه ایمانه والله
نبض حسین جانه