تو شلوغی های روضه
چشمم افتاد به یک گوشه
به سماوری که هرشب تو حسنیه می جوشه
پیرمردی با عصا همیشه پای این بساطه
چایی ریز روضه ها نه که بساطش تو حیاطه
عمرش همین جا گذشت پای همین پرچم ها
امسال قراره با ما بیای اربعین کربلا
عمرش همین جا گذشت پای همین پرچم ها
امسال قراره با ما بیای اربعین کربلا
نوکریعنی حتی راه رفتن سختت شد
حتی تو بستر افتادی
نوکر بمونی