من از خیمه اومدم بیرون
کنار عمه شدم حیرون
چشام بارونی ودلم پر خون
ناله زد عمه و من شدم گریون
لحظه آخر اما با عمو تنها عمه گرم صحبت
پیراهن کهنه آورده قلبش آزرده وای از این مصیبت
یه هل من ناصر به لب داره وای من هیچکی نیست بشه یارش
یه لشگر سمتش هجوم آورد سمتش نیست علمدارش