سلامم به مولا اباالفضل
به نور دل و دیدهی آلطاها، اباالفضل
به شیر و به شمشیر سردار خیبرشکن
ماه شبهای دنیا و عقبی، اباالفضل
همانکس که بنبست موسی گشوده شده
با توسّل به نامش و زد دل به یم، با توکّل به نامش
به لبهای عیسی، دم جانفزایش
شکفتهست چون گل به نامش
شده تلخی داغها مل به نامش
چو نوح نبی، زد به دریا و طوفان
نمودهست کشتی تحمّل به نامش
قناعت گرفتهست رنگ تجمّل به نامش
تسلسل اگر باطل است؛ اینکه بعد از حسین است بعدش حسین است، پس وجه خوب تسلسل به نامش
میافتد میان ستم، ترس و هول و تخلخل به نامش
فتادهست در بین اردوی دشمن، تزلزل به نامش
تکامل به نامش
گمانم که بعد از علی، گشته دلدل به نامش
اباالفضل گر ابن امّالبنین، مادرش هست زهرا، اباالفضل