تا ز دل معرکه پیچید هل من ناصر
کودک شش ماهه به خیمه میشد حاضر
لبیک از دل گهواره گشته جلودار راه سعادت
بابا شد سرم آماده حنجرم آماده بهر شهادت
آمده ام که بابا بمیرم برایت
جان علی اصغر فدایت فدایت
من نوه حیدرم اینجا غوغا کردم
تا به ابد دشمن حق را رسوا کردم
من در خیمه بخوابم نه تشنه آبم نه تشنه تیرم
بابا گرچه به قنداقم اسوه عشاقم نعم الامیرم
خون من آتش این چراغ هدایت
جان علی اصغر فدایت فدایت