یا نور داره زجر میرسه از دور
نمونده چاره ای واسم وای عمو عباسم
داره میلرزه دست و پام از حرفای روی لبش
واویلا میسوزه هنوز جای سیلی دیشبش
رو چشمامه کبودی بابا
وای از مرد یهودی بابا
مادر اومد نبودی بابا
مردم مثل مادرت کتک خوردم
نمیشه درد من آروم شکسته شد پهلوم
از بالای نی رو سرم میریزه خون حنجرت
سیلی خوردم از ساربان تو دستش بود انگشترت
هر روز اینجا عذابم میدن
گریه کردم به من خندیدن
دور نیزه ات همه رقصیدن
عذابم میدن
الشام ، خیزرون و صورت بابام
رقیه دخترت جون داد
سر رو زمین افتاد
چی بگم از بزم شراب
نامحرم بود و زینبت
هرچی که میگفتم نزن
محکم تر میزد رو لبت
خیلی سختی کشیدم بابا
از بس طعنه شنیدم بابا
بدتر از شام ندیدم بابا
ندیدم بابا