باز دل شوره ای افتاده به جانم چه کنم 

تندتر میزند آخر ضربانم چه کنم 

پسرم رفته و چندیست از او بی خبرم 

باز هم بی خبری برده امانم چه کنم 

آه یا راد یوسف پسرم برگردد 

نگرانم نگرانم نگرانم چه کنم

همه ی ترس من این است صدایم بزند

دیر خود را به کنارش برسانم چه کنم

گرگ ها دور و  بر یوسف من ریخته اند 

پدری پیرم و افتاده جوانم چه کنم 

به زمین خورده انار من و صد دانه شده 

جمع باید کنم او را ندانم چه کنم 

جگر سوخته ام را ز حرم پوشاندم 

مانده ام زار که با قد کمانم چه کنم 




مطالب مرتبط

گفتن یتیمم
گفتن یتیمم

پنج شنبه, 06 شهریور 1399

پخش